زندگی در زمان حال
نویسنده‌: یکتا فراهانی

آیا تا به حال با خود اندیشیده‌اید که چرا بسیاری از مواقع نمی‌توانیم از اوقات و لحظات خود لذت ببریم؟ اغلب ما نمی‌توانیم به خوبی تمام توجه خود را فقط روی کاری متمرکز کنیم که در لحظه انجام می‌دهیم یا آن را تجربه می‌کنیم.
در واقع ما نسبت به لحظات و اوضاع کنونی‌مان توجه و آگاهی نداریم. توجه و آگاهی، شما را کاملا در لحظه واقعی قرار می‌دهد که می‌تواند یک تجربه معمولی مثل قدم زدن، بازی کردن با فرزندان یا صمیمیت با دوستان را به لحظه‌ای تبدیل کند که می‌توانید از آن لذت ببرید. بی‌توجهی ما به کاری که می‌کنیم و لحظه‌ای که در آن هستیم باعث می‌شود دائم اشتباهاتمان را تکرار کنیم و هرگز نسبت به اشتباهات خود آگاه نباشیم. مثلا سال‌ها در دوستی که به نفع‌مان نیست باقی بمانیم یا مدت‌ها به انجام کاری بپردازیم که اصلا علاقه‌ای به آن نداریم یا سودی برایمان ندارد. هنگامی که نسبت به شرایط خود بی‌توجه هستیم و آگاهی‌مان را بالا نمی‌بریم اصلا متوجه نمی‌شویم که واقعا مشکل‌مان چیست. مقاله زیر به ما می‌آموزد چگونه از زندگی‌مان بیشتر لذت ببریم.

بی‌توجهی و ناآگاهی ما باعث می‌شود پیام‌هایی را که بدن‌مان تلاش می‌کند به ما بدهد نادیده بگیریم. مثلا وقتی دچار سوءهاضمه یا سردردهای مزمن می‌شویم آنقدر نسبت به آنها بی‌توجهی، می‌کنیم تا عاقبت صدمه و آسیبی جدی به خود وارد می‌آوریم. در واقع بی‌توجهی یک عادت ذهنی ناسالم است که بسیاری از ما اکثر مواقع از آن رنج می‌بریم. وقتی در بی‌آگاهی به‌سر می‌بریم، تمام لحظات واقعی و لذت ناشی از بودن در آنها را از بین می‌بریم. ما معمولا روزها، ماه‌ها و سال‌ها را پشت‌سر می‌گذاریم؛ بدون آنکه توجه کنیم کجا هستیم فقط می‌خواهیم بدانیم در انتها به کجا می‌رسیم. اما همیشه در تعجبیم که چرا هیچ وقت به جایی نمی‌رسیم که در آنجا احساس رضایت داشته باشیم!

زندگی در فردا

عده زیادی از ما آنقدر در زندگی برای فردا و زندگی در آینده و دائم به فکر آینده‌بودن مهارت پیدا کرده‌ایم که اغلب وقت بسیار کمی روی زمان حال خود صرف می‌کنیم. ما برای آینده برنامه‌ریزی می‌کنیم و نگران آن هستیم اما فراموش می‌کنیم از آنچه واقعا در هر لحظه و تمام لحظات رخ می‌دهد، لذت ببریم.

ما کتاب‌های زیادی می‌خوانیم و مطالعات زیادی می‌کنیم تا آمادگی بیشتری برای زندگی کردن داشته باشیم اما برایمان سخت است که از فرایند زنده بودن در همین لحظه برخوردار شویم. اشکال زندگی‌کردن در آینده این است که عادت می‌کنیم به لحظه‌ای که در آن هستیم بی‌توجه باشیم و به راحتی آن را از دست بدهیم! بنابراین هنگامی هم که اتفاقاتی که برای آنها برنامه‌ریزی کرده‌ایم رخ می‌دهند (مثلا تعطیلات، بازنشستگی یا...) نمی‌دانیم چطور از آنها لذت ببریم.

در واقع ما یاد گرفته‌ایم چطور همیشه در نگرانی اتفاقات مهم آینده، لحظات حال را نابود کنیم و از بین ببریم. بنابراین این کاملا طبیعی است که دائم احساس یأس و نارضایتی می‌کنیم. آنچه این روند را مشکل‌تر می‌کند، این است که زمان در زندگی ما به سرعت می گذرد. عصر روزهای تعطیل یکی پس از دیگری سپری می‌شود، سال نو می‌آید و همچنان سن‌مان بالا می‌رود و ما در این فکریم که واقعا چه زود گذشت! فرزندانمان را می‌بینیم که درس‌شان تمام می‌شود و تشکیل خانواده می‌دهند اما ما احساس می‌کنیم انگار همین دیروز بود که کودکی بودند که ما برایشان قصه می‌خواندیم یا به آنها یاد می‌دادیم چطور درست غذا بخورند و... .
مسلم است که ما نمی‌توانیم از سرعت‌زمان بکاهیم و جلوی آن را بگیریم و متوقفش سازیم. ما از لحظه‌ای که متولد می‌شویم تغییر می‌کنیم تا به انتهای زندگی‌مان می‌رسیم اما با تجربه لحظه‌های بیشتر، به‌طور کامل و آگاهانه می‌توانیم زمان را به شکل پرمعناتری تجربه کنیم. بسیاری از ما همیشه در فکر رسیدن به زمانی هستیم که بتوانیم از آن لذت ببریم و خوشبختی بیشتری را تجربه کنیم ولی معمولا برای به‌دست آوردن خشنودی واقعی مسیر اشتباهی را طی می‌کنیم و از تجارب دیگران برای داشتن یک زندگی هدفمند و با معنی نیز بهره‌ای نمی‌گیریم. تصاویری که ما از خوشبختی داریم اغلب ریشه در ذهنیات غلط ما دارد؛ از این رو ما انتظارات بسیار غیرواقعی از خوشبختی در ذهن خود ایجاد کرده‌ایم و آن را اتفاقی بزرگ می‌دانیم که همیشه باید منتظر آن بمانیم.

فرض کنید مدت‌ها در انتظار رسیدن به ترفیع شغلی هستید یا به خانه‌ای که همیشه رویای داشتن آن را داشته‌اید، نقل مکان می‌کنید و... در این صورت حالا باید احساس خوشحالی کنید و بتوانید کاملا از لحظات خود لذت ببرید ولی شاید در این هنگام حس کنید خسته‌اید یا فقط حالتان خوب است یا شاید اصلا هیچ احساسی نداشته باشید!به این ترتیب، ملاحظه می‌کنید که اگر اکنون احساس خوشحالی نمی‌کنید پس حتما باید خوشبختی را در جای دیگری جست‌وجو کنید. اما اگر همیشه تنها در جست‌وجوی خوشبختی باشیم هیچ گاه نمی‌توانیم آن را بیابیم. در واقع خوشبختی را باید در تک‌تک لحظاتی بیابیم که خیلی راحت آنها را از دست می‌دهیم ولی ما طوری با آن برخورد می‌کنیم که انگار خوشبختی نوعی وضعیت است که باید روزی برای ما فراهم شود. اما اگر می‌خواهید بتوانید بیشتر از تک‌تک لحظات خود لذت ببرید، مجبور نیستید منتظر بمانید تا اتفاق خاصی برایتان بیفتد.

حس شادمانی

اگر خواهان این هستید که واقعا لذت و حال خوش را تجربه کنید بهترین راه این است که منتظر هیچ چیز و هیچ‌کس نمانید منتظر نباشید تا آخر هفته بیاید تا شما بتوانید تفریحی داشته باشید. داشتن حال خوب و لذت‌بردن از لحظه‌ها تنها منوط به بودن در تعطیلات نیست. شما حتی می‌توانید هنگام کارکردن و تلاش برای زندگی بهتر نیز از کار و تلاش خود لذت ببرید. هنگامی که در پایان یک روز مقابل تلویزیون نشسته‌اید و کانال‌ها را عوض می‌کنید، وقتی بی‌هدف و بدون اینکه گرسنه باشید دنبال چیزی برای خوردن می‌گردید یا بیهوده در خیابان‌ها قدم می‌زنید، در واقع به دنبال چیزی برای آرام‌کردن خود می‌گردید. اما آنچه شما در جست‌وجوی آن هستید در هیچ یک از مکان‌هایی که به سراغش می‌روید، نیست.

ممکن است واقعا از کاری که طی روز انجام می‌دهید یا از انجام شغلی که دارید، نتوانید لذت ببرید. اما فراموش نکنید. کار شما، شغل شما نیست. کار واقعی شما آن اقدامی است که برای تقویت روح و خود واقعی‌تان انجام می‌دهید. کار واقعی درسی است که شما برای آموختن آن به این دنیا آمده‌اید و کار شما همان هدف شماست. کار واقعی یعنی یاد بگیرید که چگونه رفتاری دلسوزانه با دیگران داشته باشید، چگونه خودتان را حتی با تمام اشتباهات و عیب و نقص‌هایتان دوست داشته باشید، دیگران را ببخشید و خودتان را دوست بدارید. وقتی ندانید هدف یا وظیفه واقعی‌تان چیست، ممکن است از انجام شغل هر روزتان منصرف شوید یا فکر کنید که آن را درست انتخاب نکرده‌اید.

اما بدانید شما هر چقدر هم که شغل کسل‌کننده و ناخوشایندی داشته باشید، معنایش این نیست که نمی‌توانید کاری را که وظیفه اصلی شما در این دنیاست، انجام دهید.هنگامی که بدانید کار واقعی شما چیست می‌توانید در هر زمانی به آن بپردازید. وقتی غذا می‌پزید، به فرزندانتان کمک می‌کنید یا به دیدار دوست‌تان می‌روید، می‌توانید از کاری که می‌کنید لذت ببرید و به آن عشق بورزید. همه ما وظیفه‌ای داریم که فقط خومان می‌توانیم آن را کشف کنیم. در واقع، این اولین مرحله کارتان است که تشخیص دهید هدف، رسالت و استعدادتان چیست.

بهترین راه این است که ببینید چه چیز منحصر به فردی دارید و کدام ویژگی و قابلیت‌هایتان شما را از دیگران متمایز می‌کند و از همانجا می‌توانید شروع کنید.

مرحله بعدی آن است که یاد بگیرید چطور کار واقعی‌تان را انجام دهید. هرچه فرصت‌های بیشتری را برای مشارکت در هدف‌تان فراهم کنید، لحظه‌های بهتری را تجربه خواهید کرد. اگر از کاری که به عنوان شغل‌تان انجام می‌دهید لذت نمی‌برید، خیلی آن را جدی نگیرید و نگذارید به قیمت خراب‌شدن لحظه‌های دیگرتان تمام شود.

جدی گرفتن بیش از حد شغل بدین‌معناست که نمی‌دانید غیر از شغل خود، هدفی هم دارید یا شاید به طور موقت آن را فراموش کرده‌ باشید. وقتی که به اشتباه گمان می‌کنید شغل‌تان همان کار واقعی شماست، دیگر نمی‌توانید از آن لذت ببرید، چون از هر اتفاق کوچکی که در طول روز پیش آید یک مشکل بزرگ می‌سازید. البته این بدان معنا نیست که در شغل‌تان دقت لازم را نداشته باشید یا آن را به بهترین نحو انجام ندهید؛ بلکه سعی کنید در هر صورت و با داشتن هر شغلی، هویت و وظیفه اصلی خود را فراموش نکنید.

گذران لحظات سخت

در زندگی همه ما اوقات دشواری وجود دارند؛ اوقاتی که چیزی را که به خاطر آن سخت تلاش کرده‌اید یا شخصی را که خیلی دوست داشته‌اید، از دست می‌دهید، اوقاتی که فقط می‌خواهید؛ درد و رنج از شما دور شود و هیچ چیز برایتان معنا و مفهومی ندارد و همه چیز دشوار و سخت به نظر می‌رسد.اما فراموش نکنید که اوقات سخت، درک لحظات واقعی را بیشتر در اختیار ما قرار می‌دهد. وقتی با بحران یا سختی روبه‌رو می‌شوید درد و رنج‌ شما آنقدر زیاد می‌شود که لحظه‌ای از آن غافل نمی‌شوید. در این هنگام همه سختی‌های اطرافتان را احساس کنید. بحران‌ها و لحظات سخت، شما را وادار می‌کند که به زندگی، روابط و به خودتان بیشتر توجه کنید.

این شرایط همه جا را برایتان روشن می‌کند تا بتوانید به خوبی آنها را تشخیص دهید. همیشه به خاطر داشته باشید که از درون هر بحرانی، فرصت تازه‌ای برای شروع به سوی شما می‌آید. در واقع تحمل رنج و درد به شما کمک می‌کند که خود واقعی و توانایی‌های نهفته درونی‌تان را- که معمولا از وجودشان اطلاع نداشتید- کشف کنید.البته کار آسانی نیست که اوقات سخت را موهبتی به حساب آوریم و بتوانیم از آنها لذت ببریم. بنابراین هرگز به خاطر اینکه چطور رنج و سختی را تحمل می‌کنید، خودتان را سرزنش نکنید. متنفر بودن از تجربه لحظات سخت و دردناک به این معنا نیست که شما موجود ضعیفی هستید یا آگاهی‌تان کم است اما باید بدانید که هنوز نتوانسته‌اید سخت و محکم در برابر مشکلات بایستید. اگر بتوانید بدون توجه به تمایل‌ یا بی‌میلی به حل مشکلات، آنها را پشت‌سر بگذارید و از میان اتفاقات بگذرید، در می‌یابید که به چه توانایی‌ها و ارزشمندهای جدیدی دست می‌یابید.

عظمت سکوت

آیا تا به حال دقت کرده‌اید که ما معمولا در سکوت و تنهایی است که با معنی‌ترین لحظه‌های خود را پیدا می‌کنیم. سکوت، روح ما را تغذیه می‌کند و قلب‌مان را بهبود می‌بخشد.سکوت، فضایی بین شما و شلوغی ایجاد می‌کند و در این فضا شما بهتر می‌توانید خودتان را بشناسید. در واقع سکوت قدرتی دارد که می‌تواند شما را به مقصدتان برساند.شما باید زمانی را به تنهایی و خلوت با خود اختصاص دهید. در این هنگام می‌توانید به صداهای درون‌تان گوش دهید. اما بیشتر ما سکوت بسیار کمی در زندگی داریم. معمولا در هیاهو و شلوغی‌های زندگی روزانه فرصتی برای سکوت، تنهایی و پرداختن به خود درونی‌مان پیدا نمی‌کنیم.
سکوت یک فضای پذیرش است و زمانی که به آن می‌پردازید، کاری که انجام می‌دهید به مراتب پرمعناتر و مؤثرتر می‌شود.

سکوت سطحی، یک آرامش و آسودگی است که شما را با تمرکزی که پیدا می‌کنید، آرام می‌کند اما سکوت عمیق، قدرت واقعی عشق و آگاهی است که روحتان را تسلی می‌بخشد. بهتر است هر یک از ما مکان خاص و مقدسی را مخصوص خلوت کردن با خود، پرداختن به درون خود و سکوت خود اختصاص دهیم. داشتن این مکان به ما کمک می‌کند تا بتوانیم بهتر به عظمت و شکوه بودن در سکوت پی ببریم. حال این مکان می‌تواند هر جایی باشد؛ بالشی در گوشه اتاق، اتاقی کوچک یا هر جایی دیگر... تنها چیزی همه نیاز دارید، داشتن تمرکز و بودن در لحظه‌ای است که در آن به سر می‌برید.

Friday Magazine